۱۳۸۷ خرداد ۲۳, پنجشنبه

چاقو رو درست گذاشتم وسط کمرش.اول با لبه ی چاقو فشار وارد کردم،اما ففقط خط افتاد،نبرید.نوک چاقو رو فرو کردم توش و یه دور کامل زدمش.با دست نصفشو گرفتم و پبچوندم و کشیدمش بیرون.جدا شد.
قاشق و کردم تو وسطش که خالی شده بود ،با فشار دست قاشق رو دورش می چرخوندم و خالیش می کردم.
کم کم ریش ریش شد و گَسیش زد تو ذوقم.
هسته ی سِفتشو بین دندونام گرفتم و کشیدمش بیرون،خنک و ریش ریش بود.عطر تندش رو هنوزم حس می کنم.کم کم مثل چوب شد.بین پرتقالی روشن و زرد بود. انقدر سفت بود که می شد باهاش یه هسته ی زردآلو رو هم شکوند.
نصف شو نگه داشتم واسه شب ،گذاشتم تو یخچال.
من انبه خیلی دوست دارم!

هیچ نظری موجود نیست: