۱۳۸۷ بهمن ۲۸, دوشنبه

گل گیسو
پری سیما
صفورا
علی
...
آدمهاییین که چند روزی باهاشون زندگی کردم...
نثر این کتاب انقد برام جذاب بود که واقعا با آدماش زندگی کردم...یعنی حتی وقتایی که کتابو نمی خوندم فکر میکردم الان دارن چیکار میکنن؟...قراره چیکار کنن؟...
به نظرم که اصلا جای تعجب نداره که توی یه سال به چاپ دوازدهم برسه...
اگرچه به نظرم نویسنده ناطوردشت رو گذاشته کنار دستش و از روش نوشته(همونجور که خودش تو کتاب این بهتون رو به یه نویسنده دیگه زده بود)...اما اگرم که این کار رو کرده باشه واقعا جای تحسین داره...میشه گفت یه نسخه ی فارسی از ناطور دشت بود که خیلی عالی از آب درش آورده...خوندن داستانهای این ریختی فارسی رو خیلی دوس دارم...
گرمی فضای کار نویسنده,زبون بازی گل گیسو,آرومی پری سما,شیطنت صفورا،منطق علی,ورفتار فکر شده ی نویسنده با گل گیسو که مبادا اشتباهی تو تربیتش باشه...همشون رو دوست دارم...
من دوست د ارم از کتابی که میخونم نهایت لذت روببرم...واسه همین تا می تونم خوندنم رو کش میدم و واسه روزای هفته جیره بندیش می کنم...چون اعتقاد دارم هیچ بار مثل بار اول خوندن یه کتاب خوب لذت نداره.
از روزی که شروع به خوندن این کتاب کردم هر روز به انگشتام و ناخنام نگاه می کنم...
این نویسنده ...
کارش درسته...
هی تنبل نباشین خودتون یه کم برین بگردین اسم کتاب و پیدا کنین!