۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

خدا حافظ دو سال

دیروز دوران دوساله فوق دیپلم تمام شد...
شب طبق رسوم با هم خونه ای ها به آخرین گردش رفتیم و هویج بستنی خوردیم و یادگاری خریدیم....
دیشب توی خونه تراژدی راه افتاد،آغوش ها باز شد،اشکها جاری شد و من طبق معمول محکم ایستادم و گریه نکردم،
این موضوع رو دوست ندارم و عمدا جلوی اشکم رو نمیگیرم ،
تازه اینطوری "سنگ" هم نامیده می شوم...
اما مهم نیست..
.انسانیت در اشک نیست...من هم دل مثل دیگران دلم برای این دو سال تنگ میشود...
...
امروز اول بهمن ماه و اولین روز فارق التحصیلیم بود،جالبه که اولین روز ریاست جمهوری آمریکا "باراک حسین اوباما" هم بود...تمام اخبار مراسم تحلیف اوباما رو زنده پخش می کردن...عجب مسئولیتی!
باراک هم مسلمون ،هم سیاه پوست ،هم جوونه!
...
امروز زندگی جدیدم شروع شد...
بابا می گفت زبانت رو حتماً باید ادامه بدی و آیلتس تو بگیری،منم یه کار برات جور می کنم...تویه محیطی که خانم باشن!!!
نگرانی های همیشگی والدین!
...
امروز روند زندگیم عوض می شه...
خدا منو جلو میبره...مطمئنم.
شب خوش
87.11.1
12:02 چهارشنبه.